سرتائو بزرگ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
جز (Mohammadi3 صفحهٔ سرتایو بزرگ را به سرتائو بزرگ منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
<p>(یا: گرانده سرتائو) رمانی از ژوائو گیمارس روسا<ref>João Guimarães Rosa</ref>، به زبان پرتغالی، منتشرشده در ۱۹۵۶. ماجرایی در کار نیست. سرتائو همه‌چیز و همه‌کس است. جلوه‌هایش فلات و سنگ و دریا و طوفان‌اند. آدمی توهّم سرتائو است. سفر در سرتائو نهایت ندارد. یک راهزن سابق، ریوبالدو، راوی است. او پس از طی دورۀ طولانی نقاهت قدم در راه سرتائو نهاده است. در خیابان‌ها گدایی می‌کند. کودکی را می‌یابد به نام دیادوریم، با او همراه می‌شود و سرانجام از همۀ جلوه‌‌های سرتائو می‌گذرد. ریوبالدو عاشق دیادوریم است، اما نمی‌تواند عشق خود را عیان کند چراکه دیادوریم زن نیست. نبرد ریوبالدو و دیادوریم با صور گوناگون شر ادامه دارد. حالا ریوبالدو نامی دیگر یافته است، تاتارانا. در سرش جز اندیشۀ آزادی و پیروزی بر خصم بزرگش، ارموژنس، هیچ نیست. در نبرد نهایی ارموژنس کشته می‌شود. دیادوریم نیز جان می‌بازد. معلوم می‌شود که دیادوریم زن بوده است. ریوبالدو پیش از آن‌که در سکوت عظیم فرو رود فریاد برمی‌آورد که شیطان وجود ندارد، آنچه هست انسان است که می‌گذرد. ''سرتائو بزرگ'' سرودی بلند و حماسی است که در آن زمین و انسان در کلام به‌هم می‌پیوندند.</p>
<p>(یا: گرانده سرتائو) رمانی از ژوائو گیمارس روسا<ref>João Guimarães Rosa</ref>، به زبان پرتغالی، منتشرشده در ۱۹۵۶. ماجرایی در کار نیست. سرتائو همه‌چیز و همه‌کس است. جلوه‌هایش فلات و سنگ و دریا و طوفان‌اند. آدمی توهّم سرتائو است. سفر در سرتائو نهایت ندارد. یک راهزن سابق، ریوبالدو، راوی است. او پس از طی دورۀ طولانی نقاهت قدم در راه سرتائو نهاده است. در خیابان‌ها گدایی می‌کند. کودکی را می‌یابد به نام دیادوریم، با او همراه می‌شود و سرانجام از همۀ جلوه‌‌های سرتائو می‌گذرد. ریوبالدو عاشق دیادوریم است، اما نمی‌تواند عشق خود را عیان کند چراکه دیادوریم زن نیست. نبرد ریوبالدو و دیادوریم با صور گوناگون شر ادامه دارد. حالا ریوبالدو نامی دیگر یافته است، تاتارانا. در سرش جز اندیشۀ آزادی و پیروزی بر خصم بزرگش، ارموژنس، هیچ نیست. در نبرد نهایی ارموژنس کشته می‌شود. دیادوریم نیز جان می‌بازد. معلوم می‌شود که دیادوریم زن بوده است. ریوبالدو پیش از آن‌که در سکوت عظیم فرو رود فریاد برمی‌آورد که شیطان وجود ندارد، آنچه هست انسان است که می‌گذرد. ''سرتائو بزرگ'' سرودی بلند و حماسی است که در آن زمین و انسان در کلام به‌هم می‌پیوندند.</p>
<br><!--25121900-->
<br><!--25121900-->
----
[[رده:ادبیات غرب]]
[[رده:ادبیات غرب]]
[[رده:رمان (اشخاص و آثار)]]
[[رده:رمان (اشخاص و آثار)]]

نسخهٔ ‏۳ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۵:۴۸

سِرتائوِ بزرگ (Grande Sertao: Veredas)

(یا: گرانده سرتائو) رمانی از ژوائو گیمارس روسا[۱]، به زبان پرتغالی، منتشرشده در ۱۹۵۶. ماجرایی در کار نیست. سرتائو همه‌چیز و همه‌کس است. جلوه‌هایش فلات و سنگ و دریا و طوفان‌اند. آدمی توهّم سرتائو است. سفر در سرتائو نهایت ندارد. یک راهزن سابق، ریوبالدو، راوی است. او پس از طی دورۀ طولانی نقاهت قدم در راه سرتائو نهاده است. در خیابان‌ها گدایی می‌کند. کودکی را می‌یابد به نام دیادوریم، با او همراه می‌شود و سرانجام از همۀ جلوه‌‌های سرتائو می‌گذرد. ریوبالدو عاشق دیادوریم است، اما نمی‌تواند عشق خود را عیان کند چراکه دیادوریم زن نیست. نبرد ریوبالدو و دیادوریم با صور گوناگون شر ادامه دارد. حالا ریوبالدو نامی دیگر یافته است، تاتارانا. در سرش جز اندیشۀ آزادی و پیروزی بر خصم بزرگش، ارموژنس، هیچ نیست. در نبرد نهایی ارموژنس کشته می‌شود. دیادوریم نیز جان می‌بازد. معلوم می‌شود که دیادوریم زن بوده است. ریوبالدو پیش از آن‌که در سکوت عظیم فرو رود فریاد برمی‌آورد که شیطان وجود ندارد، آنچه هست انسان است که می‌گذرد. سرتائو بزرگ سرودی بلند و حماسی است که در آن زمین و انسان در کلام به‌هم می‌پیوندند.



  1. João Guimarães Rosa