رستم (شاهنامه): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
(جایگزینی متن - '\\2' به '<!--2')
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


رُستم ‌ (شاهنامه)<br>
رستم ‌ (شاهنامه)<br>
[[پرونده: 22086300.jpg | بندانگشتی|رُستم]]<p>(ملقب به تَهَمْتَن به معنی نیرومند و نژاده؛ معنی رستم معلوم نیست) پسر زال‌ و رودابه و نوۀ سام‌ نریمان. نامدارترین‌ پهلوان‌ ''شاهنامه'' و داستان‌های‌ روایی‌ و حماسی‌ ایران‌. به‌سبب‌ درشتی‌ تن،‌ به‌ شیوۀ‌ سزارین‌ زاده‌ شد. ده‌ دایه‌ به‌ او‌ شیر می‌دادند. نخستین‌ پهلوانی‌ رستم‌ افکندن‌ پیلی‌ رهاشده‌ به‌ ضرب‌ گرز است‌. در نخستین‌ جنگ‌ کیقباد با افراسیاب،‌ پیشرو سپاه‌ بود که‌ افراسیاب‌ را از زین‌ برگرفت‌ و نزد کیقباد آورد، و‌ جیحون‌ دوباره‌ مرز ایران‌ و توران‌ شد. کیقباد نیمروز و زابلستان‌ را تا سند به‌ رستم‌ داد. همین‌ که‌ کیکاوس‌ بر تخت‌ نشست‌ و اندیشۀ‌ رفتن‌ به‌ مازندران‌ را گرفت‌، ایران‌ را به‌ میلاد سپرد و از او خواست‌ که‌ در تنگناها به‌ رستم‌ پناه‌ برد. چون‌ کیکاوس‌ به‌ بند دیوان‌ افتاد و نابینا شد، رستم‌ پس‌ از گذشتن‌ از هفت‌‌خان‌ و کشتن‌ دیو سپید به‌ نزد کیکاوس‌ شتافت‌ و با چکاندن‌ خون‌ دیو سپید به‌ چشم‌ او بینایی‌ را به‌ او بازگرداند. سپس‌ در جنگ‌ با شاه‌ مازندران‌ او را دستگیر کرد و به‌ حضور کیکاوس‌ آورد. آن‌گاه‌ کیکاوس‌ به‌ هاماوران‌ رفت‌ و‌ به‌ فریب‌ شاه‌ یمن‌ به‌ بند افتاد. در همین‌ هنگام،‌ افراسیاب‌ نیز به‌ ایران‌ تاخت‌. رستم‌ کیکاوس‌ را رهانید و با تحمل‌ سختی‌های‌ زیاد افراسیاب‌ را گریزاند. رستم‌ در نبرد هفت‌ دلاور بار‌ دیگر بر افراسیاب‌ پیروز شد. در سفری‌ برای‌ شکار به‌ مرز توران‌، به‌ هنگام‌ خفتن‌ رستم‌، رخش‌ ربوده‌ شد و او ناگزیر از رفتن‌ به‌ سمنگان‌ شد. شاه‌ سمنگان‌ رستم‌ را به‌‌گرمی‌ پذیرا شد. شب‌ هنگام‌ در سرای‌ شاه‌ خفته‌ بود که‌ تهمینه،‌ دختر شاه،‌ به‌ بالین‌ او آمد. رستم‌ در دم‌ او را به‌ همسری‌ خود درآورد و روز بعد بر رخش‌ که‌ پیدا شده‌ بود برنشست‌ و سمنگان‌ را ترک‌ کرد. نه‌ ماه‌ بعد سهراب‌ از تهمینه‌ زاده‌ شد. نبرد این‌ پدر و پسر و کشته‌‌شدن‌ سهراب‌ به‌ دست‌ پدر و این‌ که‌ این‌ دو در واپسین‌دم‌ همدیگر را شناخته‌ بودند یکی‌ از رقت‌انگیزترین‌ داستان‌های‌ کهن‌ ایران‌ است‌. رستم، پس‌ از کشته‌شدن‌ سیاوش‌، سوگند یاد کرد که‌ تا انتقام‌ نگیرد لباس‌ از تن‌ نکند. افراسیاب‌ شکست‌ خورد و گریخت‌. سپس‌ در نبرد کیخسرو با افراسیاب‌ در کنار خسرو قرار گرفت‌ و در برخوردهای‌ مکرر با افراسیاب‌ و در داستان‌ نجات‌ بیژن‌ از چاه‌ تورانیان‌ قهرمانی‌ها آفرید. پس‌ از ناپدیدشدن کیخسرو، مدتی‌ از رستم‌ خبری‌ نمی‌شنویم‌. بعد در داستان‌ رستم‌ و اسفندیار دوباره‌ به‌ او برمی‌خوریم‌. سرانجام،‌ هنگامی‌ که‌ شغاد و شاه‌ کابل‌ رستم‌ را به‌ چاهی‌ که‌ انباشته‌ از نیزه‌ و دشنه‌ بود انداخته بودند، رستم و رخش جان خود را از دست دادند.</p>
 
<br><!--22086300-->
(رستمِ دستان؛ ملقب به تَهَمْتَن به معنی نیرومند و نژاده؛ معنی رستم به‌درستی معلوم نیست) پسر [[زال|زال‌]] و [[رودابه]] و نوۀ [[سام|سام‌]]ِ [[نریمان]]. نامدارترین‌ پهلوان‌ ''[[شاهنامه]]'' و داستان‌های‌ روایی‌ و حماسی‌ ایران‌. تبار او را از طرف پدری به پهلوان اساطیری دیگر ایران، [[گرشاسب]]، رسانده‌اند و تبار مادری او را به [[ضحاک]].  به‌سبب‌ درشتی‌ تن،‌ به‌ شیوۀ‌ سزارین‌ زاده‌ شد. ده‌ دایه‌ به‌ او‌ شیر می‌دادند. نخستین‌ پهلوانی‌ رستم‌، افکندن‌ پیلی‌ رهاشده‌ به‌ ضرب‌ گرز است‌. در نخستین‌ جنگ‌ [[کیقباد]] با [[افراسیاب]]،‌ پیشرو سپاه‌ بود که‌ افراسیاب‌ را از زین‌ برگرفت‌ و نزد کیقباد آورد، و‌ [[جیحون|جیحون‌]] دوباره‌ مرز ایران‌ و [[توران (اسطوره)|توران‌]] شد. کیقباد نیمروز و زابلستان‌ را تا سند به‌ رستم‌ داد. همین‌ که‌ [[کیکاوس|کیکاوس‌]] بر تخت‌ نشست‌ و اندیشۀ‌ رفتن‌ به‌ مازندران‌ را کرد، ایران‌ را به‌ [[میلاد]] سپرد و از او خواست‌ که‌ در تنگناها به‌ رستم‌ پناه‌ برد. چون‌ کیکاوس‌ به‌ بند دیوان‌ افتاد و نابینا شد، رستم‌ پس‌ از گذشتن‌ از هفت‌‌خان‌ و کشتن‌ [[دیو سپید]] به‌ نزد کیکاوس‌ شتافت‌ و با چکاندن‌ خون‌ دیو سپید به‌ چشم‌ او بینایی‌ را به‌ وی بازگرداند. سپس‌ در جنگ‌ با شاه‌ مازندران‌ او را دستگیر کرد و به‌ حضور کیکاوس‌ آورد. آن‌گاه‌ کیکاوس‌ به‌ [[هاماوران|هاماوران‌]] رفت‌ و‌ به‌ فریب‌ شاه‌ [[یمن|یمن‌]] به‌ بند افتاد. در همین‌ هنگام،‌ افراسیاب‌ نیز به‌ ایران‌ تاخت‌. رستم‌ کیکاوس‌ را رهانید و با تحمل‌ سختی‌های‌ زیاد افراسیاب‌ را گریزاند. رستم‌ در نبرد هفت‌ دلاور بار‌ دیگر بر افراسیاب‌ پیروز شد. در سفری‌ برای‌ شکار به‌ مرز توران‌، به‌ هنگام‌ خفتن‌ رستم‌، رخش‌ ربوده‌ شد و او ناگزیر از رفتن‌ به‌ [[سمنگان|سمنگان‌]] شد. شاه‌ سمنگان‌ رستم‌ را به‌‌گرمی‌ پذیرا شد. شب‌ هنگام‌ در سرای‌ شاه‌ خفته‌ بود که‌ تهمینه،‌ دختر شاه،‌ به‌ بالین‌ او آمد. رستم‌ در دم‌ او را به‌ همسری‌ خود درآورد و روز بعد بر [[رخش|رخش‌]] که‌ پیدا شده‌ بود برنشست‌ و سمنگان‌ را ترک‌ کرد. نه‌ ماه‌ بعد [[سهراب|سهراب‌]] از تهمینه‌ زاده‌ شد. نبرد این‌ پدر و پسر و کشته‌‌شدن‌ سهراب‌ به‌ دست‌ پدر و این‌ که‌ این‌ دو در واپسین‌دم‌ همدیگر را شناخته‌ بودند یکی‌ از رقت‌انگیزترین‌ داستان‌های‌ کهن‌ ایران‌ است‌. رستم، پس‌ از کشته‌شدن‌ [[سیاوش|سیاوش‌]]، سوگند یاد کرد که‌ تا انتقام‌ نگیرد لباس‌ از تن‌ نکند. پس از کشتن [[سودابه]] همسر کیکاوس، به توران می‌تازد. افراسیاب‌ شکست‌ خورد و گریخت‌. سپس‌ در نبرد کیخسرو با افراسیاب‌، در کنار خسرو قرار گرفت‌ و در برخوردهای‌ مکرر با افراسیاب‌ و در داستان‌ نجات‌ [[بیژن|بیژن‌]] از چاه‌ تورانیان‌ قهرمانی‌ها آفرید. پس‌ از ناپدیدشدن کیخسرو، مدتی‌ از رستم‌ خبری‌ نمی‌شنویم‌. بعد در داستان‌ رستم‌ و [[اسفندیار]] دوباره‌ به‌ او برمی‌خوریم‌. سرانجام،‌ هنگامی‌ که‌ [[شغاد]] (برادر ناتنی رستم) و شاه‌ کابل‌ رستم‌ را به‌ چاهی‌ که‌ انباشته‌ از نیزه‌ و دشنه‌ بود انداخته بودند، رستم و رخش جان خود را از دست دادند. در این هنگامه و پیش از جان دادن، رستم شغاد را با تیر و کمانی که از او گرفته بود به درختی دوخت.
 
جز در شاهنامه که برخی از فرزندان و فرزندزادگان رستم حضور دارند، پس از شاهنامه منظومه‌های کم‌اهمیت دیگری به خاندان افسانه‌ای او پرداخته‌اند. از جملۀ این شخصیت‌هاست: [[فرامرز]] و [[بانوگشسب نامه|بانوگشسب]] (فرزندان رستم) که علاوه بر حضورشان در شاهنامه منظومه‌هایی به آنها پرداخته است، بیژن (نوۀ دختری رستم) در شاهنامه؛ و جهانگیر (فرزند او) و برزو (نوۀ رستم از سهراب) در منظومه‌های دیگر. در ماجراهای این منظومه‌ها رستم نیز حضور دارد. 
----<br><!--22086300-->
[[رده:ادبیات فارسی]]
[[رده:ادبیات فارسی]]
[[رده:مفاهیم، رویدادها و عناصر]]
[[رده:مفاهیم، رویدادها و عناصر]]

نسخهٔ ‏۱۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۸

رستم ‌ (شاهنامه)

(رستمِ دستان؛ ملقب به تَهَمْتَن به معنی نیرومند و نژاده؛ معنی رستم به‌درستی معلوم نیست) پسر زال‌ و رودابه و نوۀ سام‌ِ نریمان. نامدارترین‌ پهلوان‌ شاهنامه و داستان‌های‌ روایی‌ و حماسی‌ ایران‌. تبار او را از طرف پدری به پهلوان اساطیری دیگر ایران، گرشاسب، رسانده‌اند و تبار مادری او را به ضحاک. به‌سبب‌ درشتی‌ تن،‌ به‌ شیوۀ‌ سزارین‌ زاده‌ شد. ده‌ دایه‌ به‌ او‌ شیر می‌دادند. نخستین‌ پهلوانی‌ رستم‌، افکندن‌ پیلی‌ رهاشده‌ به‌ ضرب‌ گرز است‌. در نخستین‌ جنگ‌ کیقباد با افراسیاب،‌ پیشرو سپاه‌ بود که‌ افراسیاب‌ را از زین‌ برگرفت‌ و نزد کیقباد آورد، و‌ جیحون‌ دوباره‌ مرز ایران‌ و توران‌ شد. کیقباد نیمروز و زابلستان‌ را تا سند به‌ رستم‌ داد. همین‌ که‌ کیکاوس‌ بر تخت‌ نشست‌ و اندیشۀ‌ رفتن‌ به‌ مازندران‌ را کرد، ایران‌ را به‌ میلاد سپرد و از او خواست‌ که‌ در تنگناها به‌ رستم‌ پناه‌ برد. چون‌ کیکاوس‌ به‌ بند دیوان‌ افتاد و نابینا شد، رستم‌ پس‌ از گذشتن‌ از هفت‌‌خان‌ و کشتن‌ دیو سپید به‌ نزد کیکاوس‌ شتافت‌ و با چکاندن‌ خون‌ دیو سپید به‌ چشم‌ او بینایی‌ را به‌ وی بازگرداند. سپس‌ در جنگ‌ با شاه‌ مازندران‌ او را دستگیر کرد و به‌ حضور کیکاوس‌ آورد. آن‌گاه‌ کیکاوس‌ به‌ هاماوران‌ رفت‌ و‌ به‌ فریب‌ شاه‌ یمن‌ به‌ بند افتاد. در همین‌ هنگام،‌ افراسیاب‌ نیز به‌ ایران‌ تاخت‌. رستم‌ کیکاوس‌ را رهانید و با تحمل‌ سختی‌های‌ زیاد افراسیاب‌ را گریزاند. رستم‌ در نبرد هفت‌ دلاور بار‌ دیگر بر افراسیاب‌ پیروز شد. در سفری‌ برای‌ شکار به‌ مرز توران‌، به‌ هنگام‌ خفتن‌ رستم‌، رخش‌ ربوده‌ شد و او ناگزیر از رفتن‌ به‌ سمنگان‌ شد. شاه‌ سمنگان‌ رستم‌ را به‌‌گرمی‌ پذیرا شد. شب‌ هنگام‌ در سرای‌ شاه‌ خفته‌ بود که‌ تهمینه،‌ دختر شاه،‌ به‌ بالین‌ او آمد. رستم‌ در دم‌ او را به‌ همسری‌ خود درآورد و روز بعد بر رخش‌ که‌ پیدا شده‌ بود برنشست‌ و سمنگان‌ را ترک‌ کرد. نه‌ ماه‌ بعد سهراب‌ از تهمینه‌ زاده‌ شد. نبرد این‌ پدر و پسر و کشته‌‌شدن‌ سهراب‌ به‌ دست‌ پدر و این‌ که‌ این‌ دو در واپسین‌دم‌ همدیگر را شناخته‌ بودند یکی‌ از رقت‌انگیزترین‌ داستان‌های‌ کهن‌ ایران‌ است‌. رستم، پس‌ از کشته‌شدن‌ سیاوش‌، سوگند یاد کرد که‌ تا انتقام‌ نگیرد لباس‌ از تن‌ نکند. پس از کشتن سودابه همسر کیکاوس، به توران می‌تازد. افراسیاب‌ شکست‌ خورد و گریخت‌. سپس‌ در نبرد کیخسرو با افراسیاب‌، در کنار خسرو قرار گرفت‌ و در برخوردهای‌ مکرر با افراسیاب‌ و در داستان‌ نجات‌ بیژن‌ از چاه‌ تورانیان‌ قهرمانی‌ها آفرید. پس‌ از ناپدیدشدن کیخسرو، مدتی‌ از رستم‌ خبری‌ نمی‌شنویم‌. بعد در داستان‌ رستم‌ و اسفندیار دوباره‌ به‌ او برمی‌خوریم‌. سرانجام،‌ هنگامی‌ که‌ شغاد (برادر ناتنی رستم) و شاه‌ کابل‌ رستم‌ را به‌ چاهی‌ که‌ انباشته‌ از نیزه‌ و دشنه‌ بود انداخته بودند، رستم و رخش جان خود را از دست دادند. در این هنگامه و پیش از جان دادن، رستم شغاد را با تیر و کمانی که از او گرفته بود به درختی دوخت.

جز در شاهنامه که برخی از فرزندان و فرزندزادگان رستم حضور دارند، پس از شاهنامه منظومه‌های کم‌اهمیت دیگری به خاندان افسانه‌ای او پرداخته‌اند. از جملۀ این شخصیت‌هاست: فرامرز و بانوگشسب (فرزندان رستم) که علاوه بر حضورشان در شاهنامه منظومه‌هایی به آنها پرداخته است، بیژن (نوۀ دختری رستم) در شاهنامه؛ و جهانگیر (فرزند او) و برزو (نوۀ رستم از سهراب) در منظومه‌های دیگر. در ماجراهای این منظومه‌ها رستم نیز حضور دارد.