استعاره حسی و عقلی
اِستعارۀ حِسّی و عَقلی
استعاره، به اعتبار حسی و عقلیبودن دو طرف استعاره بر شش قسم است: ۱. هر دو طرف محسوس، و جامع (← استعاره) هم محسوس باشد؛ مانند: گاو سفالین که آبِ لالۀ تَر خورد/ارزن زرینش از مسام برآید (خاقانی). در این بیت، «گاو» را برای «خمره» و «آب لاله» را برای «شراب» و «ارزن» را برای «رشحات شراب» که از خلل و مسامات خُم تراوش میکند، استعاره آورده و جامع شکل و رنگ و مقدار است و هر سه حسیاند؛ ۲. هر دو طرف محسوس، و جامع حسی و عقلی باشد؛ مانند: گاو سفالی اندر آر، آتش موسی اندر او/ تا چه کنند خاکیان گاو زرین سامری (خاقانی). در این بیت، «آتش موسی» استعاره است از «باده». دو سوی استعاره حسیاند. جامع، از آنجا که رنگ و گرمی در آتش است حسی است، اما چون «آتش موسی» گفته شده و شگرفی و رازآمیزی در خود دارد، عقلی است؛ ۳. هر دو طرف محسوس و جامع عقلی باشد؛ مانند: چون پوست فگند و ز دهان مهره برآورد/این افعی پیچان که کند عمر گزایی.می نوش کن و جرعه بر این دخمه فشان، زانک/دل مرده در این دخمۀ پیروزه وطایی (خاقانی). در این دو بیت، «افعیِ پیچان» استعارهای است از آسمان و جامع «آزارندگی و کشندگی» است که عقلی است؛ ۴. مستعارٌمنه حسی و مستعارٌله عقلی، و جامع عقلی باشد؛ مانند: تیغ او آبستن فتح است، اینک بنگرش/ نقطههای چهره بر آبستنی دارد گواه (خاقانی). در این بیت، «آبستنی» را که حسی است، برای «آماده بودن برای فتح» که عقلی است، استعاره آورده و جامع هم عقلی است؛ ۵. مستعارٌمنه عقلی و مستعارٌله حسی باشد؛ مانند: کوه پوینده در مصاف فکن/ مرگ تابنده از نیام برآر (مسعود سعد). در این بیت، مستعارٌمنه که عقلی است، شرم است، مستعارٌله که حسی است، «شمشیر» است و جامع که عقلی است، «نابود کردن» است؛ ۶. هر دو طرف عقلی، و جامع هم عقلی باشد؛ مانند: هان و هان، ای پسر، تو را گفتم / که تو بیدار شو که من خفتم (نظامی). در این بیت، «بیدار شدن» استعارهای است از «به خود آمدن»، «خفتن» استعارهای است برای «مُردن» و جامع نیز که آسودگی و ناتوانی در جنبش و رفتار است و هرسه عقلیاند.